بغای کبیر
بُغاي كَبير، ابوموسی(د 248ق / 862م)، از سرداران ترك عباسيان كه به سبب تشابه اسمی با سردار ديگري به همين نام، لقب كبير يافت. بغا احتمالاً در 158ق / 775م به دنيا آمد (مسعودي، مروج... ، 4 / 162). او از غلامان حسنبن سهل ذوالرياستين، وزير مأمون عباسی (حك 198- 218ق) بود كه به سبب شجاعتش مورد توجه معتصم قرار گرفت و در زمرۀ غلاماناودرآمد(همانجا؛ ابن عساكر، 10 / 326؛صفدي، 10 / 173) و به گفتۀ مسعودي يكی از دو حاجب دربار او گرديد ( التنبيه...، 308). وي پس از چندي، فرماندهی بخشی از سپاه مسلمانان را در نبرد با روميان در عموريه بر عهده گرفت (همو، مروج، 4 / 64). در 220ق معتصم او را براي نبرد با بابك خرم دين به ياري افشين فرستاد، ولی شكست خورد و بازگشت (طبري، 9 / 23؛ ابوعلی مسكويه، 4 / 189؛ ابن جوزي، 11 / 54؛ ابن اثير، 6 / 456).
گويا پس از دستگيري و قتل بابك، بغا براي سركوب منکـجور، حاكم شورشی و دست نشاندۀ افشين در آذربايجان رفت و او را شكست داد (طبري، 9 / 102؛ يعقوبی، 1 / 203؛ ابن اثير 6 / 517)؛ آنگاه مأمور دستگيري افشين شد كه به زندقه و همكاري با بابك متهم بود (طبري، 9 / 110؛ ابن خلدون، 3 / 335).
پس از مرگ معتصم، بغا در زمرۀ سرداران واثق درآمد. در 230ق به سركوب قبايل عرب كه در اطراف مدينه راهزنی میكردند، رفت و ياغيان بنی سُليم را درهم كوبيد و پس از موسم حج به سركوب قبيلۀ بنی هلال در ناحيۀ ذات عِرق شتافت كه همانند بنی سليم طغيان كرده بودند (طبري، 9 / 129؛ ابن جوزي، 11 / 150؛ مجمل...، 359). وي در 232ق روانۀدفع بنیفزاره و بنیمرّه كهبرفدك دست انداخته بودند شد و قبايل ديگر آن ناحيه را نيز مطيع ساخت (طبري، 9 / 146- 148؛ ابناثير، 7 / 19). سپس به جنگ بنی كلاب در ضَريّه و دفع شورشيان بنینمير در يمامه رفت (طبري، 9 / 149؛ ابنجوزي، 11 / 176؛ ابن اثير، 7 / 20، 27).
به قولی بغا در عصر متوكل نايب پسر او منتصر در جند قنسرين بود و زمانی كه متوكل در 247ق به قتل رسيد، بغا نزد منتصر بازگشت (نک : ابن عديم، 1 / 73). خلافت 6 ماهۀ منتصر، با مرگ او در 248ق پايان يافت (طبري 9 / 249، 251-254؛ ابن جوزي، 12 / 3-4) و با توافق سرداران سپاه و سران دربار، بغاي كبير به همراه بغاي صغير، وصيف واُتامش با مستعين (248-452ق) بيعت كردند؛ زيرا نمیخواستند يكی از پسران متوكل - كه خود او را كشته بودند - به خلافت برسد (ابوعلی مسكويه، 4 / 299؛ ابن جوزي، 12 / 6؛ ابن اثير، 7 / 117). در اين ميان بغاي كبير كه بيش از 90 سال داشت، بر اثر بيماري درگذشت (مسعودي، همان، 4 / 162). مستعين پس از مرگ بغا تمام مناصب او را به پسرش موسی داد و ديوان بريد را نيز به او سپرد (طبري، 9 / 258؛ مسعودي، همانجا؛ ابن خلدون، 3 / 375).
مآخذ
ابناثير، الكامل؛ ابنجوزي، عبدالرحمان، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بيروت، 1412ق / 1992م؛ ابن خلدون، عبدالرحمان، تاريخ، به كوشش خليل شحاده و سهيل زكار، بيروت، 1401ق / 1981م؛ ابن عديم، عمر، زبدة الحلب من تاريخ الحلب، به كوشش سامی دهان، دمشق 1370ق / 1951م؛ ابنعساكر، علی، تاريخ مدينة دمشق، به كوشش علی شيري، بيروت، 1417ق / 1996م؛ ابوعلی مسكويه، احمد، تجارب الامم، به كوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1376ش؛ صفدي، خليل، الوافی بالوفيات، به كوشش ژاكلين سوبله و علی عماره، ويسبادن، 1402ق / 1982م؛ طبري، تاريخ؛ مجمل التواريخ و القصص، به كوشش محمد تقی بهار، تهران، 1318ش؛ مسعودي، علی، التنبيه و الاشراف، به كوشش عبدالله اسماعيل صاوي، 1357ق / 1938م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش سعيد محمد لحام، بيروت، 1417ق / 1997م؛ يعقوبی، تاريخ، نجف، 1358ق.